رمان حاضر با موضوع عاشقانه و اجتماعی، سرگذشت دختر زیبایی به نام «فخری» و فراز و نشیب‌های زندگی وی است. «فخری» همراه پدر و مادر از تبریز به تهران نقل مکان می‌کند. بعد از مدّتی، او مادر خود را بر اثر بیماری از دست می‌دهد و پدر ازدواج مجدد می‌کند. حاصل ازدواج آن‌ها دختری به نام «مریم» است. «فخری» بر اثر آزار و اذیت‌های نامادری برخلاف میل خود، مجبور به ازدواج با پسری به نام «احمد» می‌شود که معتاد به الکل است. بعد از مدّتی آن‌ها صاحب فرزندی به نام «مهتاب» می‌شوند. «مهتاب» مدّتی بعد بر اثر تصادف فوت می‌کند. مسافرت‌های کاری «احمد» تنهایی «فخری» را تشدید می‌کند. «فخری» با افسر جوانی به نام «پیمان»‌ آشنا می‌شود. روابطی عاطفی با وی برقرار می‌کند. از طرفی «مریم» خواهر «فخری» نیز به «پیمان» علاقمند است. پس از مدّتی «احمد»، بر اثر درگیری با اشرار فوت می‌کند و «پیمان» نیز «فخری» و «مریم» را ترک کرده و به شهر خود بازمی‌گردد. «مریم» و «فخری» پس از این ماجراها تصمیم به تغییر سرنوشت خود می‌گیرند که در ادامه ماجراهای دیگری اتّفاق می‌افتد.

نویسنده با این اثر اجتماعی، انتقادی خود به مسائلی در حوزه های مختلف از جمله روانشناختی، جامعه شناسی و … می پردازد. سیر اتفاقات و حوادث داستان، برگرفته از متن جامعه ماست و همین امر نگاه انتقادی غلامرضایی را به مسائل اجتماعی نشان می دهد.

شیوه بیان حوادث در کتاب به گونه ای جذابیت دارد که به خواننده اجازه ی کنارگذاشتن کتاب تا پایان داستان را نخواهد داد.